صالح دامونصالح دامون، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

دامون نفس مامان

کلمات به زبان دامونی

مامان ننم = مامان اعظم امیس = امیر حسام خاموش بشم = قایم بشم ددی = بابا مهدی من ببین = من را ببین خونه من بیا = موقعی که دامون با مامان اعظم یا بابایی حرف میزنه میگه یعنی بیایید خانه ما  بباق = کباب قیگون = قلیون شالاد=سالاد می شابه=نوشابه پیش پیش=کیشمیش قبی = قبلی شیمب = فیلم نانای = آهنگ کاکون = کارتون فب کن = فکر کن ممک = نمک پمالی=کمالی بف=برف شی شده = چی شده مماز = نماز مباظب باش = مواظب باش توکتور=دکتر آنده کنم = معاینه کنم پسه چسه =پشه کشه بکو منو = ول کن منو فواصد =تصادف نتون = نکن شی شده=چی شده شوشی = گوشی آگ...
21 دی 1391

اولین روز برفی دامون در شنبه 25 آذز 1391

دیش ب آنقدر دم خانه مان برف آمده بود که مامان و کسای دیگه باور نمی کردند که این همه برف امده که میشه برف بازی کرد.خلاصه صبح با دامون رفتیم تو حیاط و دامون که برای اولین بار این همه برف را میدید کلی ذوق کرد . با هم برف بازی کردیم و به هم گلوله برفی پرت می کردیم .بعد از آن با هم آدم برفی درست کردیم و دامونی با اولین آدم برفی اش عکس انداخت .آنقدر بهش خوش گذشته بود که نمی خواست بیاد خانه.  ...
7 دی 1391
1